تاريخ : شنبه ششم فروردین ۱۴۰۱

بعضی آدمها دنيارو زيباميکنند؛
آدمايی که هروقت ازشون بپرسي چطوری؟
ميگن :با تو حاااالم عاااالیه!!!
وقتی بهشون زنگ میزنی وبیدارشون میکنی!
میگن بیداربودم !!! یا میگن خوب شدزنگ زدی...
وقتي ميبينن يه گنجشک داره رو زمين غذا ميخوره راهشون روکج ميکنن که اون نپره...
اگه يخم بزنن،دستتو ول نميکنن بزارن تو جيبشون...
آدم هايی که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پای درد دلات می شينن!
همينها هستند که دنيارا جای بهتری ميکنند؛
آدمهايی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم درچشمشان ميشوی، روبرنميگردانند لبخند ميزنند وهنوز نگاه ميکنند...
دوستهايی که بدون مناسبت کادو ميخرندوميگويند اين شال پشت ويترين انگارمال توبود...
ياگاهی دفتريادداشتی، کتابی...
آدمهايی که ازسرچهارراه، نرگس نوبرانه ميخرندو باگل ميروندخانه
آدمهای پيامکهای آخرشب،
که يادشان نميرودگاهی قبل ازخواب؛
به دوستانشان يادآوری کنندکه چه عزيزند...
آدمهای پيامکهای پُرمهر بی بهانه،
حتی اگربا آنهابدخلقی و بيحوصلگی کرده باشی...
کسانيکه غم هيچکس راتاب نمياورند و تو رابه خاطرخودت ميخواهند.

زندگیتون پر ازاین آدم های قشنگ و دوست هاى عزیز و دوست داشتنی



ارسال توسط يوسف غيورزاده چورسی
 
تاريخ : جمعه پنجم فروردین ۱۴۰۱

وصیت نامه الکساندر

پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری

گردید.
با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر
تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است. او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:
من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً
انجام دهید.
فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت
کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند. الکساندر گفت:...  اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.
ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد ، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود.
سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد.
مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و

روی قلب خود گذاشت و گفت : پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا
خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت:
من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمندکه هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را

واقعاً شفا دهد. آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند.
بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند.
دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان،
این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است.
سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم.

 



ارسال توسط يوسف غيورزاده چورسی
 
تاريخ : پنجشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۱

🌷🌷🌷
♦️سالی که گذشت روزای زندگیمون بود
مگه میشه بگیم همه اش خوشی بود
مگه میشه بگیم همـه اش تلخی بود
اما میشه گفـت همـه اش درس بود
امـا نمیشه گفـت همیـن بس بـود...

♦️باید ببینیم بعد این یه سال رسیدیم به بلوغی که مسئول اشتباهاتمون باشیم بی اون که بندازیمشون گردن دیگرون...؟
باید ببینیم انقدر قدرتمند شدیم که کسایی رو که زخمیمون کردن ببخشیم و از کسایی که زخمی کردیم طلب بخشش کنیم...؟

♦️باید ببینیم وقتی سرمون رو میگذاریم رو بالشِ آخرین شب سال
با دوستمون، با خانواده مون، با اجتماعمون،از همه مهم تر با خودمون چند چندیم؟

♦️باید ببینیم انقدر یاد گرفتیم که بتونیم خرابی هایی رو که امسال به بار آوردیم سال دیگه بسازیم...؟

♦️باید ببینیم امسال خدارو چقدر توو تک تک لحظه هامون حاضر دیدیم ... چقدر خودمون رو دیدیم
چقدر جلوی پامون رو
چقدر دورتر هارو...؟

♦️باید ببینیم توو تک تک لحظه های امسال حاضر بودیم
یا غایب بودیم و یکی دیگه جامون حاضر زده...؟
باید امسال این آخر سال رو متفاوت ببینیم
یه سفره هفت سین بچینیم از اونچه که میخوایم باشیم
بشینیم کنارش.. چشمامون رو ببندیم و دعا کنیم

♦️توپ رو که در کردن
دوباره متولد بشیم...
اجباری در کار نیست
این تولد اینبار به انتخاب ماست...
🌷🌷🌷



ارسال توسط يوسف غيورزاده چورسی
 
تاريخ : چهارشنبه سوم فروردین ۱۴۰۱


🔹فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» که اکران خود را از ۱۸ اسفند آغاز کرده است، تاکنون ۲ میلیارد و ۷۵ میلیون تومان بلیت فروشی کرده و حدود ۶۲ هزار تماشاگر را به سینماهای سراسر کشور آورده است.

 



ارسال توسط يوسف غيورزاده چورسی
 
تاريخ : چهارشنبه سوم فروردین ۱۴۰۱

در ٤٠ سالگی افراد با تحصیلات کم و زیاد مثل همند
(حتی افراد با تحصیلات کمتر پول بیشتری در می آوردند)

در ٥٠ سالگی زشت و زیبا مثل همند
 (مهم نیست چقدر زیبا باشین. توی این سن چروک ها و لک هاي تیره رو نمیشه مخفی کرد)

 در ٦٠ سالگی مقام بالا و پایین مثل همند (بعد از بازنشستگی حتی یه پادو هم از نگاه کردن به رییسش اجتناب می کنه)

در ٧٠ سالگی خونه‌ی بزرگ و کوچک مثل همند
(تحلیل مفاصل،فقط یه محیط کوچیک برای نشستن لازمه)

در ٨٠ سالگی پول داشتن و نداشتن مثل همند
 (حتی موقعی که بخواین پول خرج کنین نمی دونین کجا خرجش کنین)

 در ٩٠ سالگی خواب و بیداری مثل همند (بعد از بیداری نمیدونين  چیکار كنين)

زندگی رو آسون بگیرین.
 هیچ معمایی نیست که بخواید حلش کنین.
در طولانی مدت همه ی ما مثل همیم.

پس تمام فشارهای زندگی رو فراموش کن و ازش لذت ببر



ارسال توسط يوسف غيورزاده چورسی
 
تاريخ : چهارشنبه سوم فروردین ۱۴۰۱

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
حلول سال نو و بهار پا طراوت مبارک
🍃🌸🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸

 



ارسال توسط يوسف غيورزاده چورسی

اسلایدر