یا ضامن آهو، به ضریحت که چشم میدوزم، رازى میان زمزمه هاى من با تو از نگاهم جارى است. راز نهانى ام را بخوان که هلال طلایى گنبدت، ماه شبهاى تار دلشکستگان است.
رو به روى جلال تومی ایستم تا اشکهایم را قطره قطره در صحن حرمت جارى کنم.
پنجره فولاد تو، جاده ابریشمى است براى ذهن خستگان تا به تو پیوند خورند.
در هیاهوى بى پناهان، پاسخ تو را میشنوم که از آن سوى پنجره زمزمه میکردى: «نگاهدار سر رشته تا نگهدارم».
بیا و زائرانت را که پرندگان بى بال و پر تواند و به نوشیدن جرعه اى از نگاه تو دلخوشند، همچون کبوتران گنبدت پناهگاه باش.
«هشتمین رکعت عشق»
رضا
جان! گلوى بغض کرده زائرانت، امروز به دنبال واژهاى است براى شفاعت آنها. کبوتران، به صف مىنشینند تا یکى یکى رو به روى تو اداى احترام
کنند. اى بیکرانه! کدام دریایى که کشتى نشستگان عالم، در کنار تو پهلو
میگیرند تا در لنگرگاه مهر تو، چند روزى آشیانه کنند؟
تو کدام آسمان
صافى که همه در هواى تازه یادت نفس می کشند تا دل شوره هاى بیکران تنهایى
خود را به آرامش پرکشیدن در خنکاى گنبدت برسانند؟
غروبها وقتى گامهاى
سبز صداى اذان در مناره ها مىپیچد و دل را در لذتى هراسان رها میکنند، در
سقاخانه دلم آماده اقامه هشتمین رکعت نماز عشق مىشوم. السلام علیک یا على
بن موسى الرضا.




